حنا كوچولوي ماحنا كوچولوي ما، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

حنا،قشنگ ترين بهانه ي زندگي ما

روزی که جنسیتت رو فهمیدیم

سلام عشق مامان و بابا. 24 دی(بیست هفته و 1 روزگی) وقت دکتر داشتم هم واسه تعیین جنسیت هم جواب آزمایش مرحله دوم غربالگری رو باید میبردم دکتر ببینه. ساعت 2 بابایی از سر کار اومد خونه که بریم. عمه زینب هم باهامون بود. وای که چقدر منتظر شدیم آخه دکتر خیلی دیر اومد  هم من هم بابایی خیلی استرس داشتیم و مدام زیر لب دعا میخوندیم.حدود ساعت 6 نوبت من شد از خستگی و کمر درد داشتم میمردم دکتر جواب آزمایشو دید وگفت همه چیز عالیه خدارو شکر کردم وخیالم راحت شد.خلاصه رفتم روتخت دراز کشیدم و دکتر هم شروع کرد به سونوگرافی و ازم پرسید :دختر دوست داری یا پسر؟ منم گفتم فقط سلامتیشو میخوام.  که دکتر گفت مبارکه بچه ات یه دختر خوشگله. بعد صدای قلب کوچولوتو...
27 دی 1392

از عمل سرکلاز تا دومین تست سلامت جنین

سلام تمام هستی من،منو به خاطر تنبلیم ببخش گلم که نتونستم زودتر اتفاقهای این چند وقت رو برات بنویسم،آخه یه کم حالم بد بود و بعدشم که امتحاناتم شروع شد و اصلا" وقت نداشتم. گل ناز مامان و بابا،هفتم آذر 1392 ساعت 6:45 صبح با بابایی و مامان جون(مامان بابایی) رفتیم که عمل کنم،خیلی استرس داشتم آخه اولین باری بود که داشتم میرفتم اتاق عمل،ولی بیشتر از خودم دلواپس تو گل خوشبوی زندگیم بودم  چون روز قبل که جواب تست سلامت جنین رو بردم به دکتر نشون بدم منشی دکتر تست و ازم گرفت و بعد از اینکه به دکتر نشون داد برام آورد و گفت همه چیز نرماله ولی خودم نتونستم با دکتر صحبت کنم که خیالم راحت شه. خلاصه روز عمل خودم با دکتر حرف زدم و آروم شدم،اون رو...
22 دی 1392
1